گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/24 10:29
شناسه : 412232

سحر مشایخی ‏
توانخواه

ماراتن کیش، نه جشن ورزش، که آیینه‌ای از ابتذالِ نمایشی و ‏توهمِ قدرت بود؛
صحنه‌ای که در سایه سکوتِ سنگینِ مسئولان، چون پرده‌ای ‏رنگین، واقعیت تلخ مردم را پنهان ساخت.‏
پنهان کند کمر مردمی را که زیر بار گرانی خمیده است؛
پنهان کند رنج خانواده‌هایی که هر روز از ارتفاعِ تازه‌ای سقوط ‏می‌کنند؛
پنهان کند حقیقت تلخ آن‌که شایسته‌سالاری، آرام‌آرام قربانی ‏مناسبات خانوادگی، رفاقتی و سفارشی می‌شود.‏

با این ابتذال، واجب شرعی به مسلخ رفت
شالودهٔ خانواده، هدف تیرهای نادانی و نمایش‌های پوچ شد  و ‏آرامش از شهرها رخت بربست؛
مسئولانی که سکوت کردند، در این گناه شریک‌اند؛
هر سکوت، مهر تأییدی بر فساد، هر چشم بستن، مهر تاییدی بر ‏بی‌تدبیری و بی‌عدالتی ست.‏
در هیاهوی موسیقی و نور و ویترین‌های پرزرق‌وبرق، ‏می‌خواستند چشم‌ها نبینند؛
چشم‌ها نبینند چگونه توان امید مردم تحلیل می‌رود، و قامت عدالت ‏زیر فشار تبعیض خم می‌شود.‏
می‌خواستند گوش‌ها نشنوند؛
می‌خواستند فریاد خاموش جوانانی که فرصت‌ها از دستشان ربوده ‏شد و آینده‌شان در دستان ناکارآمدی پوسید، به گوش کسی نرسد.‏
اما این کور‌دلان حقیقتی ساده را نمی‌دانند:‏
مردم ایران، اصیل‌اند.‏
ریشه در تاریخ دارند،
ریشه در رنج دارند،
ریشه در عزت دارند.‏
نجابت، تنها صفت نیست؛ خونی ست که در رگ‌های این ملت ‏جاریست.‏
غیرت، تنها شعار نیست؛ میثاقی ست که نسل‌ها با آن سوگند ‏خورده‌اند.‏
این ملت شاید صبور باشد،
اما خاموش نیست.‏
شاید دیر بجوشد،
اما وقتی خروشید، هیچ پردهٔ رنگین، هیچ جشن پوچ و هیچ بزک ‏تبلیغاتی،
نمی‌تواند حقیقت را از نگاهشان پنهان کند.‏
ایران، ملتی ست که هر بار از زخم برخاسته،
و هر بار، حق را از خاکستر دروغ بیرون کشیده است.‏
روزگار نمایش‌ها گذراست؛
اما چشم مردم،
سنگین و داورانه،
همچنان بر واقعیت دوخته مانده است؛
چشم‌هایی که نور عدالت را می‌جویند،
و هر پرده‌ای را که تلاش کند حقیقت را بپوشاند، به آتش غیرت ‏می‌کشند.‏

پاسخی بگذارید