زهره مهرنوروزی. از آنجایی که تحملم برای دیدن مصیبت دیدگان کم است سعی می کنم کمتر به دیدار خانواده شهدا بروم، اما این بار قرار بود به مناسبت روز زن با مادرشهیده کرباسی دیدار داشته باشیم. خیلی دوست داشتم این مادر را می دیدم و این فرصت را جشنواره طنین فراهم کرده بود. داستان شهادت معصومه کرباسی مثل نامش معصومانه بود. روز شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳پهپاد ارتش تروریستی صهیونیستی به طور هدفمند یک خودرو در شهر جونیه لبنان را تعقیب میکرد، خودرویی که سرنشینانش «معصومه کرباسی» و همسرش «رضا عواضه» بودند. خودرو در حال حرکت بود که پهپاد رژیم صهیونیستی به سمت آن موشکی پرتاب کرد اما به گوشه ماشین برخورد کرد و صدمهای به سرنشینانش وارد نشد. رضا عواضه خودرو را متوقف کرد و کنار اتوبان ایستاد و پیاده شد و دست همسرش را گرفت تا گوشهای پناه بگیرند، اما موشک دوم شلیک شد و زوج ایرانی_ لبنانی به شهادت رسیدند. این حکایت شهادت بود من فرزندان این دو شهید را در برنامه افطاری محفل دیده بودم پنج دسته گل از آنها به یادگار مانده است که آن روز قرار بود با مادر و پسر بزرگ شهیده دیدار داشته باشیم. به نوعی معصومه هم مانند ما از اهالی رسانه بود. به محض دیدن مادرشهیده پی بردم مثل هرمادر ایرانی غم را به حرمت مهمان ها در پس چهره اش پنهان کرده است. تمام تلاشم را کردم در حین برنامه منقلب نشوم. مادر شهیده معصومه کرباسی ابتدا به ماجرای ازدواج دخترش پرداخت. وی گفت: دختر من دانشجوی مهندسی کامپیوتر بود که در دانشگاه با هم آشنا شدند و برای تعطیلات نوروز اباذر به لبنان رفت و مادر عواضه با من تماس گرفتند و گفتند میخواهم از دختر شما خواستگاری کنم.
وی افزود: من گفتم شما دختر مرا ندیدید! مادر شهید به من گفتند پسر من دختر شما را دیده و پسندیده و به انتخاب او احترام میگذاریم.
موسوی ادامه داد: برای خواستگاری آمدند و پدر دخترم گفت من ۶ ماه آنجا جنگ بودم و میدانم منطقه جغرافیایی خطرناکی است و نمیتوانید آنجا را تحمل کنید اما دخترم گفت بله و عواضه را انتخاب کردند.
وی افزود: من به دخترم گفتم ما کجا و لبنان؟ گفت من انتخاب کردم و ما هم به انتخاب آنها احترام گذاشتیم.
موسوی ادامه داد: عقد کردند و به لبنان رفتند رضا به من گفت میخواهم ازدواج ما اسلامی باشد و من موافقت کردم.
وی خاطرنشان کرد: برای من خوشبختی دخترم مهم بود. یک جشن عروسی اسلامی گرفتند و از صدا و سیمای استان فارس آمدند و فیلم برداری کردند.
به بخش روایت خبر شهادت که رسید دانستم معصومه نام مستعارش آرزو بود. رقیه بانو گفت: من شب پیش با معصومه و رضا حرف زده بودم. صبح برادرم با من تماس گرفت احوال معصومه را پرسید و خدا حاقظی کرد عصر بود که مادررضا تماس گرفت و گفت خبر نداری گفتم از چی خبر ندارم از آنجا که مهدی نوه بزرگم پسر معصومه را خیلی دوست دارم سریع نگران شدم گفتم مهدی چیزیش شده گفت: نه مصومه و رضا شهید شدن شبکه خبر زیرنویس کرده شوکه بودم . زنگ زدم به برادرم که دیدم از خانه آنها صدای گریه می اید و برادرم هم گریه می کند.
رقیه بانو گفت: به خاطر تاخیر پرواز به معراج شهدا نرسیدم وقتی رسیدم حین تشیع بود . که مهدی را دیدم لبریز اندوه و غم بودم نوه ام وقتی بی تابی مرا دید مرا در آغوش گرفت و گفت: مامانی گریه نکن مادر و پدر ما زنده هستند و ما به آنها افتخار می کنیم هر دو به آرزوی خود رسیدند. اینجا بود که صدای مادر لرزید من و دیگر بانوان حاضر در جلسه اشک چشمانمان دیگر نتوانست تاب بیاورد و سرازیر شد. مهدی تا اینجا ساکت فقط شنونده بود. از اینجا به بعد از مهدی خواستند تا درباره سبک زندگی مادر و پدرش بگوید. مهدی بیش از سایر برادرو خواهرانش توفیق داشت تا والدینش را ببیند. او گفت: پدرو مادرم با هم بسیار رفتار خوبی داشتند. درخانه ما همیشه نماز به جماعت برگزار می شد. من پدرم و مادرم و هر بچه ای که به سن تکلیف رسیده بود هنگام اذان مغرب نماز را به جماعت می خواندیم.
او از نظم زندگی مادرش گفت: مادرم همیشه تاکید داشت از شب قبل برنامه های فردا را بنویسیم . از مادرم پنج دفتر باقیمانده که برنامه ریزی هاش در آن دفتر هست.
خانم فرخ مسئول بسیج جامعه زنان در این دیدار حضور داشت از مهدی پرسید مادرچطور با وجود 5 بچه می توانست به کارهای مطالعه و مسئولیت شغلی خود برسد مهدی گفت: مادرم یک مادر شاغل بود یعنی مادری برایش در اولیت بود همین خواهر کوچکم که زمان شهادت فقط دو سال داشت مادرم کارهایش را در فواصل خواب و بیداری خواهرم تنظیم می کرد یعنی مادری برایش در اولویت بود.
مهدی گفت: وقتی خبر شهادت پدرو مادرم را شنیدم خیلی شوکه شده بودم برای شهادت پدرم امادگی داشتم چون شرایط چنگی بود اما مادرم را باور نمی کردم و گمان نمی کردم مادرم خیلی زود از پیش ما برود. اما خدا رو شکر می کنم صبر این مصیبت را به ما داد با اینکه برایم این دو داغ خیلی سنگین بود وقتی فکر می کنم در اوج نوجوانی ناگهان پدر و مادررا که پیوند عاطفی با فرزند دارند از دست بدهی چقدر سخت است اما لطف خدا بی اندازه است که همزمان صبرش را به ما داد من خودم تنها دوبار از این مصیبت گریه کردم. بقیه را باصبر گذرانده ام از طرفی مامان رقیه و مادرپدرم هردو قوت قبل ما بعد از مادرو پدر هستند. مهدی گفت: والدینم مرا برای سربازی امام زمان تربیت کرده اند و تمام حزب الله برای سربازی امام زمان تربیت می شوند.
مهدی گفت: بچه های حزب الله لبنان به رهبر انقلاب علاقه زیادی دارند و ابن علاقه غیر قابل وصف است. او که خودش رهبرمان را از نزدیک دیده بود گفت: وقتی رهبررا دیدم قبلم خیلی آرام گرفت او چهره بسیار معنوی و آرام بخشی دارد در عین شجاع بودن بسیار مهربان است. به اینجا که رسید. رقیه بانو اجازه گرفت خوابش را بگویید.
مادر گفت: دوماه قبل از شهادت معصومه و رضا شبی خواب دیدم به دیدن رهبرمان رفتم من در آن دیدار از رهبر خواستم چفیه اش را هدیه بدهد به مهدی بدهم او هم انگشتر به من هدیه دادوهم چفیه وقتی خوابم را به معصومه گفتم او گفت: مادر جان به زودی به دیدار رهبر می روید وقتی رفتید از نزدیک سلام من را برسانید. وقتی این دیدار مهیا شد همین اتفاق افتاد از رهبر چفیه و انگشتر هدیه گرفتم و ماجرای خوابم را به رهبری گفتم و سلام معصومه را هم رساندم.
در همه جا مادر را صبور دیدیم همه جا اما مادر است دیگر. تدارک خوبی که دست اندر کاران جشنواره دیده بودن جشن روز مادربرای رقیه بانو بود به نیابت از معصومه جان که این روزها در جوار پروردگار است. برق ها خاموش شد. کیک آورده شد و برف شادی هم پاشیده شد. لحظه ای قشنگی مادر هم خوشحال شد به همراه کیک را بریدند تصویر هر دو شهید در یک قاب روی طاقچه بود اما باور داشتیم که هر دو در این مراسم هستند. عکس شهیده معصومه با همان لبخندش در بین استند گل بسیار دیدنی بود. آنچه می دیدم نمادهای صبر و استقامت بود که هر دشمنی را زبون می گردید. طنین صدای حاج قاسم در گوشم می پیچید ما ملت امام حسینم. رقیه بانو نمونه صبر زینبی بود که در مکتب امام حسین علیه السلام رشد یافته بود. مادر تصیم گرفته بود میوه دل دخترش را به ثمر بنشاد به خاطر همین از شیراز به قم آمده بود تا مهدی در قم درسش را بخواند. بقیه بچه ها در لبنان نزد مادر پدرشان بودند. برای همه خانواده های شهدا از خدای منان طلب صبر و سلامتی داریم. در ادامه این دیدار نشست خبری مسیول بسیج حامعه بانوان قم برگزار شد و خانم فرخ به اعلام برنامه هایهفته زن پرداخت . پایان بخش این دیدار عکس یادگاری بود که با نماد مقاومت صبر و ایثار یعنی مادر شهیده معصومه کرباسی گرفته شدو به یادگار ماند.



