فاطمه مداح نظری - پروژه موسوم به «اسرائیل بزرگ» که صهیونیستها و سران آنها در سایه تداوم جنگ نسلکشی علیه غزه از آن حرف میزنند، به وضوح برگرفته از طرح «عودید ینون» دیپلمات اسبق صهیونیست است که اشاره به لزوم تجزیه همه کشورهای عربی برای بقای اسرائیل در منطقه دارد.
بعد از صحبتهایی که چندی قبل بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اشغالگر درباره پروژه موسوم به «اسرائیل بزرگ» و اشغال بخش زیادی از اراضی کشورهای مختلف عربی در سایه تداوم جنگ نسل کشی علیه نوار غزه مطرح کرد، و به دنبال آن، تجاوز این رژیم به خاک قطر، نگرانی اعراب در مورد تکرار فاجعهای شبیه نکبت فلسطین در سایر کشورهای عربی بیشتر شده است.
هماهنگی میان دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو در منطقه خاورمیانه دیگر یک برداشت تحلیلی صرف نیست، بلکه واقعیتی است که در رفتارهای سیاسی و نظامی دو طرف به وضوح مشاهده میشود. حمله اخیر به قطر را میتوان بارزترین نمود این هماهنگی دانست؛ حملهای که در ظاهر با هدف مهار بحرانها و کاهش تنشها اعلام شد، اما در باطن اهدافی به مراتب پیچیدهتر و راهبردیتر را دنبال میکرد. در طول سالهای اخیر، نتانیاهو در پی ارائه طرحها و ایدههایی بوده که چهرهای نرم و دیپلماتیک به خود میگیرند اما در واقعیت، با هدف تقویت جایگاه اسرائیل و متحد اصلیاش در منطقه، یعنی ایالات متحده، طراحی شدهاند. هر ایدهای که از سوی نخستوزیر اسرائیل مطرح میشود، اگرچه در قالبی به ظاهر «صلحطلبانه» یا «میانجیگرانه» عرضه میشود، اما در حقیقت بخشی از یک پروژه بزرگتر برای تثبیت حضور نظامی و سیاسی غرب در خاورمیانه است.
سیاستهای واشنگتن در دوره ترامپ این امکان را برای تلآویو فراهم کرد که بسیاری از طرحهای خود را بهصورت همزمان و بدون مخالفت جدی در سطح بینالمللی پیش ببرد. این طرحها از توافقات اقتصادی و امنیتی تا گسترش پایگاههای نظامی آمریکا و متحدانش در کشورهای منطقه، به نوعی ادامه همان سیاست یکجانبهگرایی آمریکاست که رنگ و لعاب جدیدی پیدا کرده است. در ظاهر، مقامات آمریکایی از کاهش تنش و تثبیت اوضاع صحبت می کنند، اما در عمل هدف اصلی، گسترش دامنه نفوذ و افزایش تعداد و ظرفیت پایگاههای نظامی در کشورهای منطقه است؛ پایگاههایی که نه تنها از نظر نظامی بلکه از نظر سیاسی و امنیتی، توازن قوا را به سود آمریکا و اسرائیل تغییر میدهند. این سیاست، کشورهای کوچکتر منطقه مانند قطر را تحت فشار قرار میدهد و مسیرهای سنتی سیاست خارجی آنها را محدود میکند.
این طرحها از توافقات اقتصادی و امنیتی تا گسترش پایگاههای نظامی آمریکا و متحدانش در کشورهای منطقه، به نوعی ادامه همان سیاست یکجانبهگرایی آمریکاست که رنگ و لعاب جدیدی پیدا کرده است.در ظاهر، مقامات آمریکایی از کاهش تنش و تثبیت اوضاع صحبت می کنند، اما در عمل هدف اصلی، گسترش دامنه نفوذ و افزایش تعداد و ظرفیت پایگاههای نظامی در کشورهای منطقه است؛ پایگاههایی که نه تنها از نظر نظامی بلکه از نظر سیاسی و امنیتی، توازن قوا را به سود آمریکا و اسرائیل تغییر میدهند. این سیاست، کشورهای کوچکتر منطقه مانند قطر را تحت فشار قرار میدهد و مسیرهای سنتی سیاست خارجی آنها را محدود میکند.
پروژه موسوم به «اسرائیل بزرگ» که صهیونیستها و سران آنها در سایه تداوم جنگ نسلکشی علیه غزه از آن حرف میزنند، به وضوح برگرفته از طرح «عودید ینون» دیپلمات اسبق صهیونیست است که اشاره به لزوم تجزیه همه کشورهای عربی برای بقای اسرائیل در منطقه دارد.
ینون یک چشم انداز راهبردی ارائه داد که آینده اسرائیل را در محیط عربی خود ترسیم میکرد و بر ایده تجزیه کشورهای همسایه به موجودیتهای کوچکتر، بر اساس طرحهای فرقهای و قومی تمرکز داشت و در نتیجه، تداوم برتری اسرائیل را تضمین میکرد.
مرزهایی که برای ارض موعود در تورات مشخّص گردیده است و اینکه این مرزها کدام سرزمینها و کشورهای عصر حاضر را در بر میگیرد، بسیار قابل تأمّل و حائز اهمّیت است. در این باره نقشهای که بیش از همه مورد قبول واقع گردیده و وسعت سرزمینی آن را مشخّص میسازد، توسط اسرائیل شاهاک در کتاب «تاریخ و دین یهود و سنگینی سه هزار ساله» چنین توضیح داده شده است.
ارض موعود بر روی گسترۀ هفت کشور واقع شده در حدّ فاصل نیل تا فرات، از دشتهای «تورس»۱ تا کرانههای حوزۀ رود «مراد» (عجزمندی) واقع در شمال شرقی «ترکیه» و در جنوب از خطّ «عقبه» تا «بصره» ترسیم شده است. چشم پوشی از آن به هیچ وجه ممکن نیست. این یک پیمان است و تا تحقّق آن(تلاشها) ادامه خواهد یافت. (تئودور هرتزل)
البته سردمداران اسرائیل فراخور تحولات جهانی و به مرور زمان مرزها و کشورهای مشمول اسرائیل بزرگ را تغییر داده اند!
مناخیم بگین در رابطه با حدود و گسترۀ سرزمینی ارض موعود اعلام داشته بودکه دولت اسرائیل همان گونه که در تورات پیشبینی شده است، شامل عراق، سوریه، ترکیه، عربستان سعودی، مصر، سودان، لبنان، اردن وکویت است؛ امّا کسی که مسئلۀ اسرائیل بزرگ را به عرصۀ بین المللی کشاند اظهارات حافظ اسد، رئیس جمهور فقید سوریه در سال ۱۹۸۵ م. بود. وی ادّعا نمود که موشه دایان، وزیر دفاع اسرائیل در سال ۱۹۶۷ م. پس از اشغال تپّههای «جولان» و به هنگام بازدید از منطقه (خطاب به سربازان رژیم صهیونیستی)گفته بود: نسلهای گذشته، اسرائیل را به مرزهای ۱۹۴۸ م. رسانید؛ ما نیز مرزها (ی اسرائیل) را به مرزهای سال ۱۹۶۷ م. رسانیدیم؛ شما نیز اسرائیل بزرگ را که گسترهای از نیل تا فرات است، محقّق خواهید ساخت.
اسد و ژنرال مصطفی بن طلّاس، وزیر دفاع دولت پیشین سوریه همچنین ادّعا نمودند که در ورودی کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) نقشۀ برجستهای وجود دارد که گسترۀ سرزمینی واقع از نیل تا فرات را نشان میدهد. بر اساس گواهی عرفات این نقشۀ برجسته ۳۲ سال پیش، از ورودی کنست برداشته شد، امّا در سال ۱۹۸۹ م. پس از دیدار و مذاکرات بوش (پدر) و گورباچف در «مالتا» این نقشه مجدّداً در ورودی کنست نصب شد.
در سال ۱۹۹۸ م. نیز قذافی مرزهای اسرائیل بزرگ را از اقیانوس «هند» تا «تنگۀ هرمز» و از «تنگۀ جبل الطّارق» تا دریای «مدیترانه» توسعه داد! او بعدها اسرائیل بزرگ را گسترۀ سرزمینیای عنوان نمود که مرکز آن «قاهره» بوده و از«پاکستان» تا اسپانیا و از ترکیه تا «یمن» امتداد داشت. به این ترتیب تحقّق اسرائیل بزرگ، تمامی کشورهای اسلامی را از روی زمین محو میکرد.
درسال ۱۹۹۱ م. یک روزنامۀ کویتی از اشغال کویت توسط عراق به عنوان بخشی از پروژۀ اسرائیل بزرگ نام برد.
بر اساس مقاله ینون، هدف فوری سیاست اسرائیل، باید تضعیف تواناییهای نظامی کشورهای عربیِ اطراف مرزهای شرقی باشد و هدف بلند مدتتر، تغییر شکل نقشه منطقه از طریق ظهور موجودیتهای جداگانه و خودمختاری است که خطوط مذهبی و قومی متمایزی دارند و در عین حال تحت نظارت و سیطره اسرائیل قرار میگیرند، و بدین ترتیب برتری استراتژی بلند مدت اسرائیل در منطقه تضمین میشود.
عودید ینون معتقد بود که منافع اصلی اسرائیل در تضعیف و تجزیه کشور اردن نهفته و تشویق به جابجایی فلسطینیها از کرانه باختری به اردن مناسبترین راهکار برای از بین بردن جمعیت رو به رشد مردم فلسطین در سرزمینهایی است که اسرائیل در سال 1967 تصرف کرد.
همانطور که اشاره شد، عودید ینون به تجربه جنگ داخلی لبنان استدلال میکرد و تاکید داشت که باید چنین تجربهای به دیگر کشورهای عربی از جمله سوریه و عراق نیز منتقل شود تا تجزیه آنها آسان شود.
از نظر او، سوریه باید بر اساس هویت قومی و مذهبی به چندین دولت کوچک تجزیه شود؛ همانند اتفاقی که در طول جنگ داخلی لبنان رخ داد. در نتیجه یک دولت علوی در منطقه ساحل سوریه، یک دولت سنی در حلب و یک دولت سنی دیگر در دمشق تشکیل میشود و دروزی ها هم دولت خود را در ارتفاعات جولان، حوران و شمال اردن تاسیس خواهند کرد.
در مورد عراق هم عودید ینون تاکید داشت که این کشور نه تنها به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خود، بلکه عمدتاً به خاطر داشتن ذخایر نفتی که آن را قادر به ایفای نقش محوری در جهان عرب میکرد، جدیترین تهدید بلند مدت علیه اسرائیل است و جنگ ایران و عراق در سال 1980 تا 1988 فرصتی استراتژیک فراهم کرد که میتوانست منجر به تجزیه داخلی عراق شود.
راجر گارودی، فیلسوف فرانسوی که بعدها مسلمان شد، از مقاله ینون در چارچوب تزهای انتقادی خود در مورد صهیونیسم استفاده کرد.
این فیلسوف مسلمان فرانسوی در کتاب خود تحت عنوان «مسئله اسرائیل: صهیونیسم سیاسی» طرح ینون را به عنوان مدرکی از یک طرح سازمان یافته برای بیرون کردن اعراب از کشورهای خود و تغییر شکل خاورمیانه با تجزیه کشورهای عربی اطراف فلسطین اشغالی در نظر گرفت.
بنابراین به نظر میرسد که طرح عودید ینون، امروز با حمایت گسترده صهیونیستها در داخل و خارج از فلسطین اشغالی همراه بوده و در میان جنبشهای صهیونیستی راست افراطی طرفداران زیادی دارد؛ موضوعی که زنگ خطر را برای کشورهای عربی از جمله کشورهای سازشکار به صدا در میآورد، به ویژه بعد از حمله علنی رژیم صهیونیستی به خاک قطر که نزدیکترین متحد عربی آمریکاست.



