ریال ضعیف، سفرههای خالی؛ روایت یک فشار اقتصادی
محمد حسن فیروز علیزاده
مقدمه
سقوط ارزش پول ملی در ایران طی بیش از یک دهه گذشته، به یکی از مهمترین و ملموسترین بحرانهای اقتصادی کشور تبدیل شده است؛ بحرانی که نهتنها شاخصهای کلان اقتصادی را تحت تأثیر قرار داده، بلکه به شکلی مستقیم و روزمره، سفره معیشت مردم را کوچکتر کرده و احساس ناامنی اقتصادی را در لایههای مختلف جامعه گسترش داده است. کاهش مداوم ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی، بهویژه دلار، تنها یک عدد در تابلوی صرافیها نیست، بلکه ترجمهای عینی از کاهش قدرت خرید، افزایش فقر، تضعیف طبقه متوسط و دشوارتر شدن زندگی برای اقشار کمدرآمد است.
این گزارش تلاش دارد با نگاهی تحلیلی و اجتماعی، ریشههای سقوط ارزش پول ملی، پیامدهای آن بر معیشت مردم و چشمانداز پیشرو را بررسی کند؛ روایتی که هم از آمار و تحلیل بهره میبرد و هم از واقعیت زندگی روزمره شهروندان.
سقوط ریال؛ روندی تدریجی اما فرساینده
ارزش پول ملی ایران در دهههای گذشته همواره با نوسان همراه بوده، اما از اوایل دهه ۱۳۹۰ به اینسو، کاهش ارزش ریال وارد مرحلهای شتابدار و مزمن شده است. تحریمهای گسترده اقتصادی، محدودیت در دسترسی به منابع ارزی، کاهش درآمدهای نفتی، رشد بالای نقدینگی و ضعف ساختارهای تولیدی، مجموعه عواملی بودهاند که ریال را در مسیری نزولی قرار دادهاند.
کاهش ارزش پول ملی به معنای آن است که برای خرید همان میزان کالا و خدمات، مردم باید پول بیشتری بپردازند. این مسئله بهویژه در اقتصادی که وابستگی بالایی به واردات مواد اولیه، کالاهای واسطهای و حتی کالاهای مصرفی دارد، بهسرعت خود را در قالب افزایش قیمتها نشان میدهد.
تورم؛ سایه سنگین سقوط پول ملی
یکی از مستقیمترین پیامدهای افت ارزش پول، افزایش نرخ تورم است. در ایران، تورم مزمن به پدیدهای عادی تبدیل شده؛ بهگونهای که بسیاری از خانوادهها افزایش سالانه و حتی ماهانه قیمتها را بهعنوان بخشی جداییناپذیر از زندگی پذیرفتهاند. با این حال، عادی شدن تورم به معنای بیاثر بودن آن نیست.
تورم ناشی از کاهش ارزش پول ملی، بیش از همه به ضرر کسانی تمام میشود که درآمد ثابت دارند؛ کارگران، کارمندان، بازنشستگان و مستمریبگیران. در حالی که قیمت مواد غذایی، مسکن، درمان و آموزش بهطور مداوم افزایش مییابد، دستمزدها معمولاً با تأخیر و به میزانی کمتر از تورم رشد میکنند. نتیجه این شکاف، کاهش مستمر قدرت خرید و فشار مضاعف بر معیشت خانوارهاست.
کوچک شدن سفره مردم
یکی از ملموسترین نشانههای سقوط ارزش پول ملی، تغییر الگوی مصرف خانوارهاست. بسیاری از خانوادهها ناچار شدهاند اقلامی مانند گوشت قرمز، ماهی، لبنیات باکیفیت یا میوه را از سبد غذایی خود حذف یا بهشدت محدود کنند. جایگزینی مواد غذایی ارزانتر و کمکیفیتتر، اگرچه در کوتاهمدت به کاهش هزینهها کمک میکند، اما در بلندمدت سلامت جامعه را با تهدید جدی مواجه میسازد.
در گفتوگوهای میدانی با شهروندان، بارها این جمله شنیده میشود که «دیگر دخل و خرج با هم نمیخواند». این ناترازی مزمن میان درآمد و هزینه، بسیاری از خانوادهها را به سمت استفاده از پسانداز، فروش داراییها یا حتی بدهکار شدن سوق داده است.
مسکن؛ بحران در بحران
بازار مسکن یکی از حوزههایی است که بیشترین تأثیر را از کاهش ارزش پول ملی پذیرفته است. مسکن، بهعنوان کالایی سرمایهای، در شرایط بیثباتی پولی به محلی برای حفظ ارزش دارایی تبدیل میشود. هجوم سرمایهها به بازار مسکن، قیمت خرید و اجاره را بهشدت افزایش داده و دسترسی به سرپناه مناسب را برای بخش بزرگی از جامعه دشوار کرده است.
افزایش اجارهبها، سهم مسکن از هزینههای خانوار را به سطحی بیسابقه رسانده؛ بهطوری که در برخی شهرها، بیش از نیمی از درآمد ماهانه خانوار صرف اجاره میشود. این مسئله فشار روانی و اقتصادی شدیدی بر خانوادهها وارد کرده و کیفیت زندگی را بهطور محسوسی کاهش داده است.
تضعیف طبقه متوسط
طبقه متوسط، که همواره ستون فقرات ثبات اجتماعی و اقتصادی هر جامعهای محسوب میشود، در سالهای اخیر بیشترین آسیب را از سقوط ارزش پول ملی دیده است. این قشر که نه آنقدر ثروتمند است که از تورم مصون بماند و نه آنقدر فقیر که مشمول حمایتهای گسترده دولتی شود، بهتدریج در حال فرسایش است.
کاهش قدرت خرید، ناتوانی در پسانداز، افت کیفیت آموزش و درمان، و نگرانی از آینده شغلی فرزندان، از جمله دغدغههای روزمره طبقه متوسط امروز ایران است. تداوم این روند میتواند پیامدهای اجتماعی عمیقی، از جمله افزایش نارضایتی و کاهش سرمایه اجتماعی، به همراه داشته باشد.
نااطمینانی و فشار روانی
سقوط ارزش پول ملی تنها یک مسئله اقتصادی نیست؛ بلکه پدیدهای روانی و اجتماعی نیز هست. بیثباتی قیمتها و کاهش مداوم
ارزش پساندازها، حس نااطمینانی نسبت به آینده را در جامعه تقویت میکند. بسیاری از مردم دیگر قادر به برنامهریزی بلندمدت نیستند و تصمیمهای اقتصادی خود را بهصورت کوتاهمدت و تدافعی اتخاذ میکنند.
این نااطمینانی، خود به عاملی برای تشدید بحران تبدیل میشود؛ چراکه رفتارهایی مانند هجوم به بازار ارز، طلا یا کالاهای بادوام، فشار بیشتری بر اقتصاد وارد میکند و چرخه کاهش ارزش پول را تداوم میبخشد.
نقش سیاستهای اقتصادی
نمیتوان از سقوط ارزش پول ملی سخن گفت، بیآنکه به نقش سیاستهای اقتصادی اشاره کرد. رشد بیرویه نقدینگی، کسری بودجه مزمن دولت، وابستگی به درآمدهای ناپایدار، و ضعف در مدیریت بازار ارز، از جمله عواملی هستند که به تضعیف پول ملی دامن زدهاند. نبود یک چشمانداز روشن و پایدار اقتصادی، اعتماد عمومی به سیاستگذاری را کاهش داده و انتظارات تورمی را تشدید کرده است.
در چنین شرایطی، هر شوک سیاسی یا اقتصادی، میتواند اثر چندبرابری بر بازار ارز و ارزش پول ملی داشته باشد.
پیامدهای اجتماعی گسترده
ادامه سقوط ارزش پول ملی، پیامدهایی فراتر از اقتصاد به دنبال دارد. افزایش فقر، گسترش نابرابری، کاهش نرخ ازدواج، افت نرخ باروری، مهاجرت نیروی کار متخصص و افزایش آسیبهای اجتماعی، همگی از تبعات غیرمستقیم این پدیده هستند. وقتی تأمین نیازهای اولیه به دغدغه اصلی مردم تبدیل میشود، فرصت و توان کمتری برای مشارکت اجتماعی، فرهنگی و مدنی باقی میماند.
راه برونرفت؛ نیازمند ارادهای جامع
حل بحران سقوط ارزش پول ملی، راهحل ساده و کوتاهمدت ندارد. این مسئله نیازمند مجموعهای هماهنگ از اصلاحات اقتصادی، افزایش شفافیت، تقویت تولید داخلی، بهبود روابط اقتصادی خارجی و بازسازی اعتماد عمومی است. کنترل تورم، انضباط مالی، و حمایت هدفمند از اقشار آسیبپذیر، از جمله اقداماتی هستند که میتوانند بخشی از فشار معیشتی را کاهش دهند.
در کنار سیاستهای کلان، توجه به صدای مردم و درک واقعیت زندگی روزمره آنان، شرط ضروری موفقیت هر برنامه اصلاحی است.
سقوط ارزش پول ملی در ایران، تنها یک بحران اقتصادی نیست، بلکه مسئلهای چندبعدی است که معیشت، روان و آینده اجتماعی مردم را تحت تأثیر قرار داده است. کاهش قدرت خرید، کوچک شدن سفرهها، تضعیف طبقه متوسط و افزایش نااطمینانی، تصویری نگرانکننده از وضعیت کنونی ترسیم میکند.
اگرچه شرایط دشوار است، اما تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که با سیاستگذاری درست، شفافیت و جلب اعتماد عمومی، میتوان مسیر را تغییر داد. آنچه امروز بیش از هر چیز اهمیت دارد، درک عمق مسئله و اقدام مسئولانه برای کاستن از رنج معیشتی مردمی است که بار اصلی این بحران را بر دوش میکشند.



