گروه: سایر / گزارش
تاریخ : 1404/10/7 10:25
شناسه : 412309
فاطمه مداح نظری - ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد ‏خود، در قلب نقشه‌های بین‌المللی قرار دارد. این کشور با واقع‌شدن در ‏جنوب غرب آسیا و دسترسی به دریای کاسپین، خلیج فارس و دریای ‏عمان، به عنوان یک پل مهم برای تعاملات تجاری و انرژی‌ای بین ‏شرق و غرب عمل می‌کند. این موقعیت، که همچنین به آن موقعیت ‏استراتژیک ژئوپلیتیکی می‌گویند، ایران را به یکی از بازیگران کلیدی ‏در منطقه و جهان تبدیل کرده است.‏
موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی ایران، نقش بسزایی در تعیین ‏سرنوشت سیاسی، اقتصادی و نظامی آن ایفا می‌کند. این کشور، با ‏داشتن چهارمین ذخایر نفتی و دومین ذخایر گاز طبیعی جهان، به یکی ‏از مرکزهای انرژی جهانی تبدیل شده است. از این رو بررسی دقیق ‏موقعیت استراتژیک ایران، اهمیت مناطق حساس مانند تنگه هرمز و ‏دریای کاسپین، و نقش این کشور در مدیریت منابع انرژی بین‌المللی ‏اهمیت وافری در قدرت ایران دارد.‏
مرزهای استراتژیک ایران نیز اهمیت بسزایی دارند. این کشور با ‏کشورهای مهمی مانند عراق، ترکیه، افغانستان و پاکستان همسایه ‏است. این همسایگی، موقعیت استراتژیک ایران را در منطقه تقویت ‏می‌کند و آن را به یکی از بازیگران کلیدی در تعاملات سیاسی و ‏اقتصادی منطقه تبدیل کرده است. همچنین، این مرزها نقش مهمی در ‏امنیت منطقه و مدیریت جریان‌های تجاری و انسانی دارند.‏
دریای کاسپین و خلیج فارس از لحاظ تجاری و انرژی، اهمیت بسیاری ‏دارند. دریای کاسپین، به‌عنوان یکی از مناطق غنی در زمینه منابع ‏نفتی و گازی، نقش مهمی در اقتصاد منطقه ایفا می‌کند. ایران به‌عنوان ‏یکی از کشورهای کنترل‌کننده این منطقه، در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با ‏استخراج و صادرات انرژی نقش برجسته‌ای دارد.‏
موقعیت استراتژیک ایران در تقاطع خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز ‏و خلیج فارس، آن را به پلی میان شرق و غرب تبدیل کرده است. این ‏موقعیت، ایران را به یکی از کشورهای کلیدی در مدیریت مسیرهای ‏تجاری و انرژی‌ جهانی تبدیل کرده است. تنگه هرمز، که بخشی از ‏خلیج فارس است، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مسیرهای صادرات نفت ‏جهانی شناخته می‌شود، و ایران نقش بسیار مهمی در کنترل این مسیر ‏دارد.‏
از سوی دیگر منابع طبیعی ایران، به‌ویژه ذخایر نفتی و گازی، آن را ‏به یکی از بازیگران کلیدی در بازار انرژی جهانی تبدیل کرده است. ‏ایران با داشتن چهارمین ذخایر نفتی و دومین ذخایر گاز طبیعی جهان، ‏تأثیر عمیقی در تعیین قیمت‌ها و استراتژی‌های انرژی جهانی دارد. این ‏منابع، علاوه بر اهمیت اقتصادی، نقش برجسته‌ای در امنیت انرژی ‏جهانی ایفا می‌کنند. ‏
نقش ایران در مدیریت منابع انرژی و مسیرهای تجاری، آن را به یکی ‏از کشورهای مؤثر در تعیین سیاست‌های بین‌المللی تبدیل کرده است. ‏این کشور، با استفاده از موقعیت استراتژیک خود، توانسته است در ‏تعاملات بین‌المللی نقش برجسته‌ای ایفا کند و در تصمیم‌گیری‌های مرتبط ‏با مناطق حساس مثل خلیج فارس و دریای کاسپین، حضور قوی داشته ‏باشد.‏
آسیای جنوب غربی ، بخش مرکزی جهان اسلام است و از نقطه نظر ‏تاریخی و مسائل سیاسی و سوق الجیشی اهمیت ویژه ای دارد . این ‏ناحیه به لحاظ آب و هوایی از تابستانهای بسیار گرم و خشک و ‏زمستانهای نسبتا کوتاه ، برخوردار است . نواحی شمالی این منطقه را ‏رشته کوههایی فرا گرفته که بخش های زیادی از ترکیه ، ایران و ‏افغانستان را در بر می گیرد . در بخش شرقی این برجستگی ها ، ‏زمین های همواری دیده می شود که با رسوبات دجله و فرات پدید آمده ‏و خاک حاصلخیزی دارند . در جنوب رودهای دجله و فراب که به خلیج ‏فارس می ریزند ، غیر از زمینهای پست بین النهرین ، شبه جزیره ‏عربستان قرار دارد که از نظر وسعت ،
بزرگترین شبه جزیره جهان است و با وجود هم مرز بودن با دریا از ‏سه طرف ، سرزمین خشک و صحرایی است . در اطراف دریای خزر ‏، دریای سیاه ، دریای مدیترانه ، دریای سرخ و خلیج فارس زمین های ‏حاصلخیزی قابل مشاهده است.‏
وجود مکه قبله گاه مسلمین ، فلسطین ( الهام بخش سه دین بزرگ ) به ‏این منطقه اهمیت ویژه ای توام با هاله ای از قداست بخشیده است . با ‏وقوع انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357ش ، آسیای جنوب ‏غربی دچار تحولی عظیم گشت که شرق و غرب را در نگرانی شدید و ‏بهت و حیرت فرو برد . پیروزی این انقلاب شکوهمند الهی به رهبری ‏حضرت امام خمینی ( ره ) و با ایثار و فداکاری امت مسلمان ایران ‏اهمیت تجاری و سوق الجیشی این ناحیه را تحت الشعاع قرار داده و ‏استکبار را از گسترش این نهضت به وحشت انداخته است .‏
بعد از جنگ دوم جهانی و جبهه بندی دنیا به دو ابرقدرت امریکا و ‏شوروی جهت غارت مردم و جلوگیری از نهضت های رهایی بخش ، ‏پیمان مرکزی که به پیمان سنتو معروف است و در اغاز پیمان بغداد ‏نام داشت در 24 فوریه 1955 م ( اسفند 1334 ش ) با نظارت ‏انگلیس بین ترکیه و عراق منعقد شد که پاکستان و سپس ایران بدان ‏پیوست .در یکی از مفاد آئین نامه این پیمان به لزوم تشکیل کمیته ‏خرابکاری برای مبارزه با جنبش های آزادی بخش تاکید شده است .در ‏سال 1959 م ( 1338 ش ) یکسال پس از سرنگونی حکومت نوری ‏السعید و بقدرت رسیدن عبدالکریم قاسم ، دولت عراق از آن خارج شد ‏‏. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در 20 اسفند ماه 1357 ش با ‏خروج ایران از آن ، این پیمان منحل گردید . امید انکه با الهام از ‏انقلاب اسلامی ایران و شکوفایی جنبش های اسلامی و بیداری مسلمین ‏این نواحی ، کشورهای مسلمان این منطقه حساس و سرنوشت ساز ‏بتوانند به عظمت و غزت گذشته باز گردند و با تمسک به حقایق
اسلامی و خنثی نمودن توطئه ها و اتحاد با یکدیگر ، به چپاولگری ‏های قدرتهای استکباری پایان بخشیده و قدس عزیز را از چنگال ‏صهیونیست غاصب نجات داده و به سوی استقلال واقعی و اعتلای خود ‏گام بردارند .‏
سنای آمریکا در سال ۲۰۰۷ طرحی را به تصویب رساند که در آن ‏کشور عراق به ۳ منطقه‌ سنی، شیعه و کردنشین تقسیم می‌شد و به ‏این مناطق نیز خودمختاری اعطا می‌گردید. این طرح که توسط ‏‏«جوزف بایدن» ارائه شد و یک طرح پیشنهادی برای برون‌رفت از ‏بحران‌های ناشی از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ است، نشان ‏می‌دهد که تجزیه‌طلبی در منطقه حتی در نهادهای غیرامنیتی ایالات ‏متحده نیز مورد پذیرش قرار گرفته است. تصویب این طرح در سنا، ‏نشانگر اهمیت یافتن تجزیه‌ کشورهای منطقه در نگاه مقام‌های ‏آمریکایی طی سال‌های آغازین قرن جاری است و باعث می‌شود تا ‏مجموعه اسناد موجود در این رابطه از حساسیتی دو چندان برخودار ‏شوند. از جمله‌ این اسناد طرح «برنارد لوئیس» برای تجزیه‌ منطقه‌ ‏غرب آسیا و شمال آفریقاست که در دهه‌ ۱۹۸۰تنظیم شده است.‏
پس از آن، در زمان دولت جرج دبلیو بوش نیز طرحی برای تجزیه ‏منطقه ارائه شد. در این طرح یکی از کشورهایی که بر تجزیه آن تاکید ‏شده بود عراق بود. این طرح «نگرشی تازه: استراتژی جدید برای ‏حفظ قلمرو» نام داشت.۶ طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید که ‏در دولت جورج بوش و توسط وزیر امورخارجه وی، کاندولیزا رایس ‏در سال ۲۰۰۵ مطرح و وارد فرهنگ سیاسی جهانی گردید را نیز باید ‏یکی از طرح‌های نواستعماری دانست که به دنبال ایجاد جنگ‌های جدید ‏در شرق و حضور نظامی استعمارگران غربی در این منطقه بود. ‏جدایی بخش‌هایی از ایران، ترکیه، عراق و سوریه برای تشکیل کشور ‏کردستان را پیامد بارز این طرح بود. تقسیم کشور عراق به سه بخش ‏قومی، تقسیم عربستان به سه بخش، تقسیم ایران به سه بخش و ... از ‏جمله اهداف طرح خاورمیانه جدید است.‏
البته اینها گوشه‌ای از اسناد ایالات متحده برای درباره طرح تجزیه ‏منطقه غرب آسیا است و اسناد به مراتب بیشتری در این زمینه وجود ‏دارد. آنچنان‌که الکساندر کنیازف، پژوهشگر ارشد انستیتوی شرق ‏شناسی آکادمی علوم روسیه معتقد است که تجزیه‌ کشورهای بزرگ با ‏دامن زدن به اختلاف‌های قومیتی و ایجاد جنگ‌های داخلی در طول ۶۰ ‏سال گذشته همواره در استراتژی کلان ایالات متحده مطرح بوده و در ‏شرایط کنونی جایگاه ویژه‌ای یافته است. وی بر این باور است که ‏بدون استثنا همه، هدف تجزیه هستند. از تونس گرفته تا مصر و لیبی ‏و سوریه؛ کشورهای دیگری هم مدنظر هستند. آمریکایی‌ها با این شعار ‏که بحران‌های منطقه‌ای از راه اعطای خودمختاری به گروه‌های قومی ‏حل می‌شود دست به حمایت گسترده از گروه‌های تجزیه‌طلب زده‌اند.‏
تنش‌هایی که همواره غرب‌آسیا را در بر گرفته می‌توان از دو جنبه ‏مورد بررسی قرار داد؛ یکی مربوط به شرایط داخلی و بحث هویتی ‏است و دیگری شرایط بین‌المللی و دخالت قدرت‌های خارجی در این ‏منطقه؛
‏- عدم شکل‌گیری هویت دسته‌جمعی: به لحاظ شرایط داخلی بسیاری از ‏تحلیلگران روابط بین‌الملل بر این اعتقادند که در غرب‌آسیا، هنوز ‏هویت دسته‌جمعی معنایی نداشته و شکل نگرفته است زیرا هویت‌های ‏چندگانه مذهبی، ملی و قومی در این منطقه بسیار قوی هستند و باعث ‏به وجود آمدن منازعات بینادولتی و مهمترین مانع شکل‌گیری همگرایی ‏عمیق در میان کشورهای این منطقه می‌شوند.‏
همچنین کشورهای این منطقه، به جای تعریف سرنوشت مشترک و ‏درک متقابل از یکدیگر، اعتماد و اعتمادسازی که از عوامل مهم ‏شکل‌گیری جامعه امن و هویت دسته‌جمعی محسوب می‌شود، به رقابت ‏و دگرسازی از یکدیگر مشغول بوده‌اند. لذا این غرب‌آسیا آنقدر درگیر ‏امنیت شده که وجود یک هویت منطقه‌ای و مشترک را سخت کرده یا ‏اگر هم ایجاد شده بسیار شکننده است.‏
‏-دخالت قدرت‌های خارجی: شرایط بین‌المللی و دخالت قدرت‌هایی ‏همچون انگلستان، فرانسه و آمریکا در غرب‌آسیا بعد از جنگ جهانی ‏اول تا به امروز عامل مهم تنش و جنگ‌های خانمان‌سوز در این منطقه ‏شده است که نمونه‌های این دخالت‌ها بعد از جنگ اول جهانی توضیح ‏داده شد.‏
در نتیجه همین دخالت‌ها، برخی در غرب‌آسیا اتحادهایی با قدرت‌های ‏برون منطقه‌ای از جمله آمریکا برقرار کرده‌اند اما بنابه دلایلی ‏منفعت‌گرایانه و مادی‌گرایانه است. این اتحادها به لحاظ هویتی ‏واگرایانه و فاقد هر گونه مؤلفه هویتی است. بنابراین هر دو از منظر ‏سودمندی و فایده‌انگاری به این اتحادها نگاه می‌کنند که در نتیجه ‏زمینه‌های دخالت آمریکا منطقه را فراهم کرده است. اتحاد آمریکا و ‏رژیم صهیونیستی کاملا ناشی از ملاحظات استراتژیک بوده که نفع‌جو ‏و فارغ از هرگونه مولفه‌های هویتی است.‏

پاسخی بگذارید