گروه: سایر / یادداشت
تاریخ : 1404/09/29 11:34
شناسه : 412253
زهره نعلبندی ‏
برخی نخبگان شاید فیزیکی هنوز در این خاک زندگی می‌کنند، اما ‏روح، امید و ذهنشان در جایی دیگر خانه کرده است.‏
مهاجرت ذهن‌ها پدیده‌ای که نادیدنی است اما اثراتش از هر آمار ‏خروجی سنگین‌تر. کافی است سری به دانشگاه‌ها، شرکت‌های ‏دانش‌بنیان یا حتی گفت‌وگوهای روزمره بزنیم؛ نشانه‌هایش روشن‌اند: ‏جوانانی که دیگر رؤیایی از ساختن در وطن در ذهن ندارند، استادانی ‏که با حسرت اخبار موفقیت شاگردان مهاجرشان را ‏
مرور می‌کنند، و کارآفرینانی که می‌دانند سرمایه‌گذاری در «اینجا» ‏بیش از جسارت، به ایمان نیاز دارد.‏
مهاجرت ذهن‌ها، آغازش از جایی است که امید فروکش می‌کند. وقتی ‏نخبگان هر روز با مانع‌هایی روبه‌رو می‌شوند که نه علمی هستند و نه ‏منطقی،
ذهنشان به‌جای توسعه‌ی ایده، سرگرم بقا می‌شود. ‏
این مهاجرت آرام، بی‌صدا و روزبه‌روز فراگیرتر می‌شود. جوان ‏نخبه‌ای که هنوز تصمیم نگرفته از کشور برود، اما در شبکه‌های ‏اجتماعی‌اش درباره‌ی فرصت‌های تحصیلی خارج از کشور جست‌وجو ‏می‌کند؛ پژوهشگری که طرحش را نه به صندوق حمایت داخلی بلکه ‏برای ارسال به یک بنیاد بین‌المللی آماده می‌کند؛ و کارآفرینی که طرح ‏تجاری‌اش را از ابتدا بر اساس بازارهای خارجی تعریف می‌کند. همه‌ی ‏این‌ها، نشانه‌های کوچ نامرئی ذهن‌هاست.‏
اگر مهاجرت فیزیکی آمار خروج دارد، مهاجرت ذهنی نمودش در افت ‏انگیزه، بی‌اعتمادی و کاهش نوآوری است. دانشگاهی که در آن ‏استادان جوان به فکر چاپ مقاله برای ارتقاء هستند اما نه برای حل ‏مسئله‌ی جامعه؛ شرکتی که نیروهای خلاقش صرفاً برای تمدید ویزای ‏احتمالی آینده کار می‌کنند؛ و جامعه‌ای که آینده‌ی خود را در قاب ‏‏«خارج رفتن» می‌بیند، همگی درگیر مهاجرت ذهن‌اند.‏
آمارها نشان می‌دهد میزان درخواست ترجمه‌ی رسمی مدارک تحصیلی ‏در سال‌های اخیر چندین برابر شده است. اما آنچه خطرناک‌تر است، ‏افزایش بی‌میلی به مشارکت در پروژه‌های داخلی است. جامعه‌ای که ‏انگیزه‌ی ماندن در آن کاهش یابد، حتی اگر کسی نرود ـ از درون تهی ‏می‌شود.‏
نباید گمان کرد مهاجرت ذهنی صرفاً نتیجه‌ی مشکلات اقتصادی است. ‏در بسیاری از موارد، مسئله اصلی احساس فقدان اثرگذاری است. ‏نخبه‌ای که احساس کند حتی در صورت تلاش، تغییری در شرایط ایجاد ‏نمی‌شود، به مرور از مدار انگیزه خارج می‌شود. ‏
از این رو، بازگرداندن ذهن‌ها، نه با وعده‌ی تسهیلات مالی بلکه با ‏احیای حس امید و اعتماد ممکن است. هر جامعه‌ای که نتواند برای ‏ذهن‌هایش افق پر معنا ترسیم کند، محکوم است مغزهایش را به تماشا ‏بنشیند که در روزمرگی فرسوده می‌شوند.‏
برای مقابله با مهاجرت ذهن، نخست باید آن را به رسمیت شناخت. ‏انکار این وضعیت، مانند نادیده‌گرفتن ترک‌های دیوار است پیش از ‏فروپاشی. نظام آموزشی باید از حفظ معلومات به پرورش تفکر انتقادی ‏برسد؛ رسانه‌ها باید فرصت گفت‌وگو و قالب‌های آزاد اندیشی را فراهم ‏کنند؛ و فضای کسب‌وکار باید به خلاقیت اعتماد کند، نه صرفا به ‏رابطه.‏
سیاست‌گذاران، اگر به‌جای کنترل، بر اعتماد سرمایه‌گذاری کنند، ‏می‌توانند نیمی از این کوچ ذهنی را متوقف کنند. چرا که ذهنی که ‏احساس کند شنیده می‌شود و اثر دارد، دیگر نیازی به مهاجرت ندارد.‏

پاسخی بگذارید